من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی
اسلام به رهبری پیامبر تمام نیازهای انسانی و آرزوهای اجتماعی ابوذر را اشباع میکند. اسلام بر اساس «توحید» مبارزهای را گشوده است که در یک صف: خدا و برابری است. دین و نان. عشق و قدرت. و در صف دیگر: طاغوت و تبعیض. کفر و گرسنگی. مذهبی لازمهاش ضعف و ذلت. اسلام برای نخستین بار به افسانه ستمکاران غارتگر که شعار «یا خدا یا خرما» را ایمان مردم کرده بودند تا خدا را برای مردم و خرما را برای خود تقسیم کنند و فقر را تقدس الهی بخشند، پایان داد و در این بینش ضد انسانی انقلابی راستین پدید آورد و گفت: فقر کفر است. هر که معاش ندارد معاد ندارد. فضل خدا، مغانم کثیر، خیر و معروف زندگی مادی است و نان زیربنای خداپرستی و فقر و ذلت و ضعف با این همه دین و معنویت و تقوا، در یک جامعه، دروغ است! و این است که پیامبرِ ابوذر یک «پیامبر مسلح» است زیرا توجید او یک فلسفه ذهنی و روحی و فردی نیست، پشتوانه تفکیکناپذیر وحدت نژادی و وحدت طبقاتی است و «قسط» (هر کس به اندازه سهمش و حقش) -که روبنای جبری توحید است- تنها با کلمه تحقق نمیابد. «پیام» باید با «شمشیر» همپیمان گردد. و این است که ابوذر نیز زندگی مادی فردی را رها میکند و «پارسایی انقلابی» را که «زهد اسلامی» است و «زهد علی» و نه زهد صوفیانه مسیح و بودا، پیشه میکند تا برای مردم زندگی مادی و برابری اقتصادی فراهم آرد. چه، کسی که با گرسنگی دیگران میجنگد باید گرسنگی خود را بپذیرد و کسی میتواند به جامعهاش آزادی دهد که از آزادی خود بگذرد. اینچنین بود که این دین انقلابی، این هم خدا هم نان،... ---
نظرات شما عزیزان: